English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (6355 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decision making U تصمیم گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
Other Matches
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
making U ساخت
making U ساختمان
making U مایه کامیابی
making U ترکیب
making U عایدی
making a will U ایصاء
making a will U وصیت کردن
making up U تاوان
making up U جبران
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
decision U جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
to come to a decision U رای دادن [قانون]
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision U مجموعه برنامه هایی که به مدیر کمک میکند با استفاده از تصمیمات
decision U عزم
decision U تصمیم
decision U حکم دادگاه داوری
decision U نتیجه
decision U رای
decision U برنده با امتیاز
decision U برنده کشتی با امتیاز
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision U مدار منط قی که روی داده دودویی کار میکند و خروجی طبق عمل خواهد بود
decision U قرار
dress making U زنانه دوزی
gas making U تولید گاز
gas making U گازسازی
making void U ابطال
money making U پول بهم زدن پول جمع کنی
money making U پول گرد کن
mixture making U ترکیبسازی
mischief making U منافق
mischief making U دوبهم زن
making haste U تبادر
money making U پول بهم زنی
pattern making U نمونه سازی
pattern making U مدل سازی
to be making [with sb.] [American E] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be making [with sb.] [American E] U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
She is always making excuses. U دائما" عذروبهانه می آورد
He is making a habit of it . U بد عادت شده است
profit-making U درآمدزائیکردن
non-profit-making U غیرانتفاعی
epoch-making U بینهایتمهم
tool making U ابزارسازی
shoe making U کفشدوزی
saltpetre making U شوره پزی
road making U راه سازی
die making U حدیده سازی
book making U شرطبندی
policy-making U سیاست گذاری
merry making U خوشی
policy making U سیاست گذاری
making good U پرداخت
love-making U عشقبازی
love making U عشقبازی
merry-making U شادمانی
merry-making U عیش خوش
merry making U شادمانی
merry making U عیش خوش
merry-making U خوشی
to plead against a decision U نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
to make a decision U تصمیم گرفتن
split decision U رای اکثریت داوران
decision instruction U دستورالعمل تصمیمی
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
decision height U حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
decision box U جعبه تصمیم
decision altitude U ارتفاع نهایی مسیرفرودهواپیمای بی خلبان حداکثرارتفاع در مسیر فرود
to make a decision U رای دادن [قانون]
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم
decision tree U درخت تصمیم
decision table U جدول تصمیمی
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision theory U تئوری تصمیم
logical decision U تصمیم منطقی
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision maker U تصمیم گیرنده
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
decision model U الگوی تصمیم گیری
final decision U رای قطعی و نهایی
decision process U فرایند تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
decision symbol U علامت تصمیم
decision tree U مسیر تصمیم گیری
die and mold making U حدیده و قالب سازی
road making material U مصالح راهسازی
road making material U مصالح راه
tile making machine U ماشین خشت زنی
mold making equipment U تجهیزات قالب سازی
Making fast progress. U سریع ترقی کردن
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
Recent search history Forum search
1in order to improve
1اجزای تشکیل دهنده سازمان
2لب آب
1When I made my decision to retire,
2 اشتغالزایی 32 نفر
1معنى كلمه فرهنگ سازى به انگليسى چيست؟
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
0سلام لطفا پاراگراف زیر رو ترجمه کنید
0implication
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com